قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کرده ام
به این انتظار
به این پرسه زدن ها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم؟
رســــــــــول یونان
من اما از تو ممنونم
همین که هستی
و گاهی مرا به گریه می اندازی
همین که هستی
و گاهی به یادم می آوری
چقدر تنهایم
راضیه بهرامی
نیامدنش را باور نمیکنم
غیر ممکن است او نیامده باشد
حتماً، حالا
زیر باران مانده است
و ناامید و خسته
در خیابانها قدم میزند
من به باز بودنِ درها مشکوکم
رسول یونان
طب سوزنی عجیبی ست
مرور خاطراتت
تمام سوزن ها یک جا
در قلب آدم فرو می رود !
هوشنگ بهداروند
تصور میکردم دیگر به او فکر نمیکنم اما کافی بود لحظه ای
در محلی اندکی آرام، تنها شوم،
تا دوباره یاد او به سراغم بیاید!
آنا گاوالدا