آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است...

بگذار عشــــــــق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با دیگری...

آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است...

بگذار عشــــــــق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با دیگری...

کاش...

یک زمان
در یک مکان
با مرگ میعاد خواهم داشت
کاش
آن زمان و آن مکان
اینجا و اکنون بود...
 

باید...


یکی باید باشد


یکی که آدم را صدا کند،


به نام کوچکش صدا کند.


یک جُوری که حال آدم را خوب کند.


یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد


یکی باید آدم را بلد باشد...



آدم...


حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می بیند، ترانه ای می شنود ، خطی می خواند
اصلن هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می شود...
حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر منطق سرش نمی شود
برای آن ها که رفته اند آن ها که نیستند , می گرید
دلتنگ می شود حتی برای آنها که هنوز نیامده اند...
دل که بلرزد دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می خواهد هم آرامش 
که هیچکدام نیست !
آدم تصادف می کند با یک اتوبوس خاطره های مست...

جهنم...


گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن ؛
به رفتن که فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی،
می خواهی بمانی
رفتاری می بینی که انگار باید بروی..!
و این بلاتکلیفی
خودش کلــــــی جـــــــهنم است ...

...


گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی. 
گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟! 
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی. 
گاهی وقت‌ها، آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!