راه می روم ...راه می روم
این کوچه ...آن خیابان
نه به زمین نگاه می کنم و نه به جاذبه های شهری
چشمهایم خسته از این جاذبه ها
به دنبال تصویریست دل پسند
تصویری از جنس تو
به دنبال صدایی آشنا
از جنس تو
که بگویی سلام و جان بگیرم
آه که از این زندگی هیچ کاری ساخته نیست
چقدر برایش سخت است که تو را پیش چشمهای بی تاب من بیاورد
انگار با چشم باز نمی شود تو را دید
جایی آرام می نشینم و چشمهایم را می بندم
می بینی ؟ خیالت بیشتر از تو دوستم دارد
ساده می آید و می ایستد و نگاهم می کند و لبخند می زند . . .
خوب بلد است چطور بی قرارترم کند !
مثل خودت نجیب است نه در آغوشم می کشد و نه . . .
خیالت خوب است اما کافی نیست
چشمهایم را باز می کنم و فریاد می زنم
آه . . . کجایی ای تصویر دلخواه من ؟؟؟
سلام.
شعر بسیار زیبایی بود.
هر بار که اومدم نظری بذارم ، یک بار دیگه گفتم بخونمش .
نمیدونم چی بنویسم ؟
فقط به قول خود شاعر :
خیالت خوب است ، اما کافی نیست ...
ممنونم.