وقتی کسی را دُور انداختیم،
دیگر نباید سعی کنیم اشتباهاتش را تشریح کنیم
و وقتی دنبال چراهای اشتباهات او میرَویم که
هنوز او را کاملا دُور نینداخته باشیم...
قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کرده ام
به این انتظار
به این پرسه زدن ها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم؟
رســــــــــول یونان
من اما از تو ممنونم
همین که هستی
و گاهی مرا به گریه می اندازی
همین که هستی
و گاهی به یادم می آوری
چقدر تنهایم
راضیه بهرامی
نیامدنش را باور نمیکنم
غیر ممکن است او نیامده باشد
حتماً، حالا
زیر باران مانده است
و ناامید و خسته
در خیابانها قدم میزند
من به باز بودنِ درها مشکوکم
رسول یونان
تصور میکردم دیگر به او فکر نمیکنم اما کافی بود لحظه ای
در محلی اندکی آرام، تنها شوم،
تا دوباره یاد او به سراغم بیاید!
آنا گاوالدا