بـعـضـی انـسـان هـا
بـه عـده ی دیـگـر از انـسـان هـا
انـسـان هـای دیـگـری را یـادآور مـی شـونـد . .
آنـهـا کـه بـه یـاد آورده انـد، غـمــگـیـن انـد
آنـهـا کـه یـادآور شـده انـد، بـی خـبـر . .
آنـهـایـی هـم کـه در یـاد آمـده انـد
بـه احـتـمـال زیـاد در شـهـری دور
هـیـچ چـیـز را بـه یـاد نـمـی آورنـد . . .
+برگردان سیامک تقی زاده
بـایـد تـمـریـن نـخـواسـتـنـت را شـروع کـنـم . .
در فـعـل "خـواسـتـن"
درد نـهـفـتـه اسـت مـحـبـوب مـن !
مـرگ
مـاهـی قـرمـزِ کـوچـکـی سـت
کـه نـمـی دانـد
کـدام سـیـنِ سـفـره ی هـفـت سـیـن سـت . . .
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم...
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر ِ من نیست...
با این همه شرمنده ی توأم؛
خانه ام
در مرز ِ خواب و بیداری ست
زیر ِ پلک ِ کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید...
چه قدر باید بگذرد..
تا آدمی
بوی تن کسی را که دوست داشته را از یاد ببرد..؟
و چه قدر باید بگذرد..
تا بتواند دیگر او را
دوست نداشته باشد..؟
مرا تنها گذاشته ای
سهم من از تو
فقط سوختن است
انگار باید بسوزم و
تمام شوم
مرا در کافه ای جا گذاشته ای
مثل سیگار نیم سوخته
مثلا رفته ای که برگردی
شب از نیمه گذشته
اما از تو خبری نشده است