آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است...

بگذار عشــــــــق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با دیگری...

آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است...

بگذار عشــــــــق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با دیگری...

چایی...

خسته‌تر از آنم..
که لیوانی چای،
آرامم کند!
آغوش گرم تو را می‌خواهم،
در جنگلی ناشناس.....
وقتی که آسمان،
از لا‌به‌لای شاخه‌ها
سرک می‌کشد..!

 

آرامـــــش...

 

 

دور از این هیاهو 

دلم کویر می خواهد و

تنهایی و سکوت و

آغوش ِ سرد ِ شبی  که آتشم را فرو نشاند.

نه دیوار،

نه در،

نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم،

نه پایی که در نوردد مرزهایم،

نه قلبی که بشکند سکوتم،

نه ذهنی که سنگینم کند از حرف،

نه روحی که آویزانم شود.

من باشم و

 تنهایی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کند

و آرامشی که قبل از  هیچطوفانی نیست !

داس...

خوبم...
درست مثل مزرعه ای که
محصولش را ملخ ها
خورده اند 


دیگر نگران داس ها نیستم...!!!