-
چرا...
1392/05/25 15:22
وقتی کسی را دُور انداختیم، دیگر نباید سعی کنیم اشتباهاتش را تشریح کنیم و وقتی دنبال چراهای اشتباهات او میرَویم که هنوز او را کاملا دُور نینداخته باشیم...
-
بعضی...
1392/05/25 15:09
بعضی ترانهها را می توان بارها و بارها گوش داد بعضی انسانها را میتوان بارها و بارها دوست داشت ..
-
فقط...
1392/05/25 15:00
بعضی روزها انسان فقط خسته ست نه تنهاست نه غمگین و نه عاشق فقط خسته ست
-
هستند...
1392/05/21 18:06
بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند پر از حس های خوبند پر از حرفهای نگفته اند چه هستند، هستند و چه نیستند، هستند یادشان خاطرشان حس های خوبشان آدمها بعضی هایشان سکوتشان هم پر از حرف هست پر از مرهم به هر زخم است !
-
می اندیشم...
1392/05/21 17:51
در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم میتوانی تو به لبخندی این فاصله را برداری...
-
وقت...
1392/05/21 17:41
ای کاش یکی بیاید که وقت رفتن نرود...
-
تلفن...
1392/05/21 17:23
وضعیت خوبی ندارم... مرا ببخش! دستم از اشیا رد میشود رد میشود از تلفن فراموشت نکرده ام... فقط کمی، کمی، مرده ام...!
-
هنوز...
1392/05/17 16:57
از آن شب سیاه که خودش را به خواب زده هزار فردا گذشته ، اما هرچه بیدار می شوم هنوز صبح نشده ...
-
پنجره...
1392/05/17 16:52
-
صبح...
1392/05/17 16:51
هر شب که می خواهم بخوابم می گویم : صبح که آمدی با شاخه ای گل سرخ وانمود می کنم هیچ دلتنگ نبوده ام صبح که بیدار می شوم ، می گویم : شب ، با چمدانی بزرگ می آید و دیگرنمی رود...
-
این...
1392/05/15 11:24
وقتی خدا می خواست تو را بسازد، چه حال خوشی داشت، چه حوصــله ای ! این مـوهــا، این چشم هــا .... خودت می فهمــی؟ من همه اینها را دوست دارم.
-
تاریخ...
1392/05/15 11:22
از این تاریخ به بعد هر کس بگوید: - دیدی گفتم - من میدونستم - سگ زرد برادر شغاله - پس انگار روحانی تونم که... و ... خر است!
-
آرامـــــش...
1392/05/13 18:15
دور از این هیاهو دلم کویر می خواهد و تنهایی و سکوت و آغوش ِ سرد ِ شبی که آتشم را فرو نشاند . نه دیوار، نه در، نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم، نه پایی که در نوردد مرزهایم، نه قلبی که بشکند سکوتم، نه ذهنی که سنگینم کند از حرف، نه روحی که آویزانم شود . من باشم و تنهایی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کند و آرامشی که قبل...
-
نیامد...
1392/05/13 18:07
من از میان همهی شما، منتظر کسی بودم، که نیامد!
-
رفته...
1392/05/13 18:02
اگر یک نفر هر آنچه که از درونش برمی آید را بنویسد بی شک از درون او کسی رفته است
-
مشق...
1392/05/13 17:41
همه فکر میکنند این شعرها برای توست حال آنکه من هنوز برای از تو نوشتن مشق میکنم.
-
ماده گرگ...
1392/05/10 16:34
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت: یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم این است سرمه بر چشم کشد،زیره به کرمان ببرد دودلم اینکه بیاید من معمولی را سر و سامان بدهد یا...
-
تو...
1392/05/10 16:33
دلتنگی خیابان شلوغی ست که تو در میانه اش ایستاده باشی ببینی می آیند ببینی می روند و تو همچنان ایستاده باشی
-
زمان...
1392/05/10 16:21
اگر عشق، عشق باشد، زمان حرف احمقانه ایست...
-
شبیه تو...
1392/05/05 19:04
-
هم مرگ...
1392/05/04 14:56
این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید مردم خبری نیست،رهایم بکنید من را بگذارید که پامال شود بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود من را بگذارید به پایان برسد شاید لَت و پارَم به خیابان برسد من را بگذارید بمیرد،به درَک اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک من شاهدِ نابودی دنیای منم باید بروم دست به کاری بزنم + دانلود دکلمه زیبا این شعر
-
در...
1392/05/02 19:37
آدم های تنها آزروهای کوچکی دارند شبیه اینکه که کسی در خانه را به رویشان باز کند. ...
-
داس...
1392/05/02 19:19
خوبم... درست مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داس ها نیستم...!!!
-
سیندرلا...
1392/05/02 19:04
این لبخند بر لب من رژ «بورژوا» نیست مژههایم طبیعی برگشتهاند رژ گونه نزدهام برق چشمانم نیز در چشم هیچ رقاصهای پیدا نمیشود وقتی بروی چراغها خاموش میشوند و سیندرلایت شستن زمین را از سر خواهد گرفت.
-
پاک...
1392/04/30 19:27
انسان هایی بودیم که به پاک کردن عادت داشتیم ابتدا اشک هایمان را پاک کردیم سپس یکدیگر را ...
-
اندوه...
1392/04/30 12:53
انـدوه که از حــد بگــذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مـزمـن! دیـگه مـهـم نـیـســت بـودن یا نـبـودن! دوست داشتن یا نـداشتن! آنچه اهمیت دارد کشداری رخوتناک حسی است... ... که دیگر تو را به واکنش نمی کشاند در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـی و فقط نـگـاه میکـنی,و نـگــــــــــاه و نگــــــــــــــــــــــاه…..!
-
لالایی...
1392/04/28 18:46
عاشق که می شوی لالایی خواندن هم یاد بگیر شب های باقیمانده ی عمرت به این سادگی ها صبح نخواهند شد
-
بی تو ...
1392/04/28 18:39
بی تو آن ظلمی که شادی کرد با من؛ غم نکرد گریه هم یک ذره از اندوه هایم کم نکرد آن قدر دنیای ما با هم تفاوت داشت که خطبه های عقد هم ما را به هم محرم نکرد راز دور افتادنم از خویش را از کس نپرس هیچکس ظلمی که من بر نفس خود کردم نکرد نیست تأثیری در ایما، لالها فهمیده اند اینکه ده انگشت کار یک زبان را هم نکرد نه هراس از آتش...
-
آغوش...
1392/04/28 18:11
آغوش ترکیب پیچیده ای ست از من و خیال تو که هر شب مثل سایه روی دیوار خانه، می افتد
-
غروب...
1392/04/24 18:35
یک بار چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم ! خودت که میدانی وقتی آدم دلش گرفته باشد از تماشای غروب چه لذتی میبرد. پ.ن: خدا میداند آنروز چهل و سه غروبه چه قدر دلت گرفته بود...